به گزارش خبرگزاری مهر ، این شاعر و منتقد جوان در ابتدای تحلیل خود آورده است : درمیان چهره های شناخته شده شعر انقلاب ، البته گرایش به قالب ها و گونه های کلاسیک چشمگیرتر است و چهره های مطرح ، معمولا دل به عروض شعر پارسی سپرده اند ، اما حرکتی که توسط موسوی گرمارودی و «خط خون» شروع و با «گنجشک و جبرییل» سید حسن حسینی قوام یافت. در دو دهه اخیر، با اقبال چهره های موفقی در شعر انقلاب مواجه شده است
به دلایلی که در این نوشتار ملاحظه خواهید کرد، من قزوه را یکی از موفق ترین ها در این عرصه می دانم ، شاعری که به نظر می رسد علی رغم اعتقاد به خط بندی ها و مرز کشی هایی که در سه دهه اخیر در شعر ما وجود دارد، در این سالیان جغرافیای ذهنی اش را آنقدر توسعه بخشیده که دیگر می توان او را شاعری مقبول عموم، حتی فراتر از خط کشی ها دانست.
"قطار اندیمشک" گزیده ای است از سال های شاعری قزوه از 1363 تا 1383 شعرهایی که از نخلستان و خیابان شروع می شود و به قطار اندیمشک ختم می شود. این نوشتار تحلیل نگاه شاعری است دربیست سال کار ادبی با اتکا به گزیده ای که خودش گفته پاره های روحش هستند و مثل بچه های جنگ دوستشان دارد .
1 - اگر بخواهیم برای شعرهای قزوه رنگی بیابیم ، قطعا این رنگ، رنگ اعتراض است. چرا رنگ اعتراض ؟ زیرا شعرها نه سفید سفیدند، نه سیاه سیاه،گاهی یکی ، گاهی هر دو ، گاهی خاکستری ، گاهی سبز، گاهی سرخ ، اما حقیقت آن است که قزوه شاعری است معترض .
اعتراض البته در شعر، مساله ای ریشه دار از گذشته تا امروز است، علی الخصوص در شعر پس از مشروطه ایران که متاثر از تجربه های سیاسی و اجتماعی ادب مشروطه است، شاعران دریافتند می توان شعر را از حیطه عشق و عرفان، پدر خوانده های دیرین شعر پارسی، خارج ساخت .
در میان شاعران جهان نیز شعر اعتراض جایگاه ویژه ای دارد، در جهان اسلام و عرب نیز انقلاب 1963 فلسطین و حضور شاعران چونان وجدان آگاه انقلاب در صحنه ، زمینه ساز پیدایش نسل اول از شاعران مقاومت و شاعران معترض شد.
قزوه نیز که خویش را به عنوان شاعری معترض نسبت به مسایل گوناگون جهان اسلام نشان داده، از این تجربه ها غافل نیست و به همین سبب تلاش دارد خط اعتراض را در طول دو دهه پیگیری کند .
خط اعتراض البته در دفترهای مختلف این مجموعه ، نمودهای گوناگونی دارد. اگر در دفتر اول یعنی از نخلستان تا خیابان قزوه بی محابا به دین فروشان می تازد :
هلا دین فروشان دنیا پرست
سکوت شما، پشت ما را شکست
(قطار اندیمشک – ص 27)
او از خدا چند هزار رکعت طلبکار است
و خاطر خواه جیب های برآمده است
بی خبر از همه جا
برای بنیاد نبوت صلوات می فرستد
و گاه مارکوس را محکوم می کند
تا سیاستش عین دیانتش باشد
(ص 35)
و اگر در این مجموعه ، مستقیماً به دل جامعه می زند تا نمودها و نمادهای دین فروشی را این گونه به تصویر بکشد :
و هیچ کس به ریش داران بی ریشه نگفت
بالای چشمتان ابروست
( ص31)
اما در مجموعه شبلی و آتش این اعتراض را به گونه ای توسعه می بخشد:
صدای آژیر اشک می آید
در پشت نام های شهیدان
پنهان شوید (ص88)
این تجربه توسعه بخشی معنایی وآشنایی قزوه با شعر جهان اسلام و دغدغه اش نسبت به اتفاقات این امت ، سبب شده تا از اعتراض هایی به شکل های فوق فرا روی کند و در پی یافتن نگاهی جهانشمول باشد .
اگر نسل هنرمندان انقلاب، دغدغه هایی مشابه هم دارند، بایستی باور کرد که این دغدغه ها مهم اند . ابراهیم حاتمی کیا در سینما و شاعر در شعر، یکی خاکستر سبز را می سازد و دیگری می نویسد :
«ماگلای » من
پرندگانت دود می شوند
«ماگلای» من
در آسیابت خون می ریزند
باروت می برند
(ص82)
قزوه اندک اندک می خواهد شاعر جغرافیایی فراتر از روزمرگی های هم نسلانش ، شاعر جغرافیای دردهای جهان اسلام باشد. از این رو گاهی برای آوارگان کرد عراقی می سراید :
نی لبک خورشید را
شکسته می بینم
«گوران » بی شمار می بینم
«عبدالله » را گریان می بینم در خواب
و مژگان شیرکو را
«سوتماک» (ص80)
و فلسطین که دغدغه طولانی و مستمر او در طول این سالهاست :
درالخلیل
گل یاسمن را دست بند زدند
دمشق سمعکش را گم کرد
آواز بخوان تهران
شاد زی بیروت
جاز بزن بغداد
(ص 89)
این مساله البته گاه سبب می شود شعر کاملاً کار کردی ایدئولوژیک بیابد و مساله این جاست که بعضی اوقات شاید شعر محمل ایدئولوژی شود و در میانه فراموش گردد، هر چند انصافاً در کار قزوه کمتر از این اتفاقات افتاده؛ اما خواندن شعرهای قزوه برای شعر دوستانی که تنها عاشق لب جوی گذر از کوچه معشوقه- آن هم از نوع امروزی اش- هستند ، شاید جذاب نباشد.
آخر شاعر این شعرها اصرار دارد دغدغه هایش را همه بدانند. وی از دردهایش صحبت می کند و البته هنوز خیلی ها هستند که دردمندی را دوست ندارند!
2 - گفتیم قزوه شاعری دردمند است؛ اما این دردمندی و آن تلاش برای جهان شمولی، همه شعر قزوه نیست. وی اتفاقاً می خواهد در متن رویدادهای جامعه باشد. این روند در کارهای اخیرش هم دیده می شود. وی که خبر خوش هسته ای دولت نهم را با شعری عارفانه و شهودی ثبت ادبیات کرد، این توجه را از سال های دور در شعرش لحاظ کرده است .
در یک گوشه شهر مردم با دو حلقه لاستیک خوشبخت می شوند
در بالای شهر به نیت چهارده معصوم (ع)
آپارتمان های چهارده طبقه می سازند
(ص 53)
این همه خون حجامت ملت بود
تا حاج آقا همچنان چلو کباب کوفت کند
تا قلیان بکشد
به تسبیح شاه مقصودش بنازد
و با تلفن زیمنس معامله کند
(ص34)
در شعرهای بعدی و در مجموعه های اخیر، قزوه به عنوان شاعری که خود را شاعر دفاع و جنگ می داند معضلات و مشکلات آدم های جنگ را به شعر می کشاند. اینجا نیز می خواهم مجدداً مشابه سازی کنم و بگویم این نیز اتفاقی است که باعث نجات سینمای جنگ شد و اگر واکاوی اجتماعی – روانی آدم های جنگ، پس از نبرد توسط هنرمندانی نظیر حاتمی کیا نبود، این گونه در سینمای ما می مرد و در شعر جنگ نیز اگر تلاشی از این گونه که قزوه شروع کرده ادامه یابد (البته از نوع اصیل آن ) شعر جنگ نمی تواند با اقبال رو به رو شود .
نفس که تنگ می شود
چفیه ات را با اشک خیس کن
شیمیایی است !
(ص 162)
قزوه درد آدم های جنگ را می شناسد و می داند در هیاهوی روزمرگی ها چه مصائبی بر این آدم ها می گذرد :
آقا!
جایی که لنگه کفش پای چپ بفروشند
سراغ نداری ؟
(ص 166)
این همه البته به معنای جنگ خواهی قزوه نیست. وی شاعر دفاع است و حتی خود به مصائب و معضلات جنگ واقف است. می داند آوار مصائب های جنگ، چگونه بر جامعه سنگینی می کند، از این رو مثلاً در این قطعه تلخ از بین رفتن نخل و ستاره را به عنوان نمادهای آرامش و ایستادگی یاد می آورد و وا گویه ای دارد که نشان می دهد او نیز دوست داشت در جنگ نه نخل و نه ستاره، هیچ یک آسیب نمی دید و البته تصویر ایثار نیز دیدنی است :
و پیش از آنکه ماسک خود را
به ماه تعارف کنی
نخل و ستاره را به عقب بفرست
(ص 163)
البته قزوه در بخشی از عمر شاعری اش ، چونان تنهایی در میانه جمعیت جبهه را از زاویه ای نوستالژیک نگاه می کند . وی که فراموش نکرده معترض بودن را ، فریاد هایش را می نویسد :
دسته گل ها دسته دسته می روند از یادها
گریه کن ای آسمان در مرگ توفان زادها
سخت گمنامید اما ای شقایق سیرتان
کیسه می دوزند با نام شما شیادها
(ص 18)
مرا کشت خاموشی لاله ها
دریغ از فراموشی لاله ها
یک جا نیز ، قطعه ای از شعر او مرا به یاد دیالوگی از نوشته های مرحوم علی حاتمی انداخت .
در فیلم کمال الملک ، مظفرالدین شاه ، پس از قبول استعفای اتابک از او می خواهد زیر کرسی بنشیند. اتابک ابا می کند که عزم سفر دارم و شاه مقصد را می پرسد و پاسخ اتابک زیارت مکه است . شاه می پرسد از کدام سمت و اتابک می گوید از سمت روسیه. شاه می گوید از این راه به خدا نخواهی رسید .
قزوه نیز معترضانه عافیت طلبان و ریاکاران را مورد خطاب قرار می دهد که :
بعضی ها برای جنگ شعار می دهند
و خودشان از جاده شمال به جبهه می روند
(ص 43)
3 - سرزمین معنای شعر معاصر، وسعت آنچنانی ندارد. منظور البته اتفاقات تجربی سالیان اخیر است که دوستان جوان علی رغم همه ادعاها و آرزوها، در حوزه معنا نتوانسته اند دستاورد خاصی داشته باشند. قزوه اما سعی دارد، وسعت سرزمین شعرش فراتر از مرزهای زمان و مکان باشد این توسعه بخشی معنایی گاهی در قالب تشخیص است و خود را زیبا بروز می دهد،آنجا که مثلاً در چند شعر از دفتر آخر که به نام کتاب یعنی «قطار اندیمشک» نامگذاری شده، قطار، از جسمی آهنی، در معنا توسعه می یابد و آنگونه که درشعر ناب و خالص جزو ضروریات است با بهره مندی از تکنیک هایی «مثلاً تشخیص» قطار شخصیت می یابد :
قطار اندیمشک
ساقدوش شماست
در شب حنابندان
(ص 186)
اسلحه را گذاشته بر شقیقه اش
گفتند
- بازگرد
باز نمی گشت
ازیال های قطار
خون می چکید!
(ص 190)
اما از مهمترین تکنیک های استفاده شده در این دفتر تلمیح و بهره مندی از اسطوره های دینی و تاریخی است (بی هیچ اصراری بر لفظ اسطوره ). به عنوان مثال ، تلمیح نوح به عنوان شخصیتی که در بسیاری از متون، اعم از متون مذهبی (عهد عتیق – قرآن کریم)، کتب تاریخی ، کتب اسطوره شناختی و ... وجوه مختلف شخصیتی اش به ما شناسانده شده ، کمک می کند تا شعر قزوه از لحاظ معنایی وسعت بیابد.
مثلاً در این قطعه، قطار اندیمشک ، نمادی از جبهه و مرکب اهل جبهه، به کشتی نوح یعنی سفینه نجات نوع بشر و البته هستی و جانداران زمین پیوند معنایی می خورد :
حالا رسیده ام به ایستگاه آسمان
قطار، کشتی نوح است
جهان
جزیره مجنون است
قطار
بر دو کوهه می نشیند
(ص 164)
یا در قطعه ای دیگر که سه مفهوم و نماد قطار اندیمشک (جبهه ) سیمرغ (عارفان کامل - بچه های جبهه) و نوح و کشتی اش (ناجی و سفینه نجات ) را به هم پیوند می دهد :
با سوت آخرین
که نوح بیاید
قطار راه می افتد
سیمرغ در هر واگن
نوح گفت :
همه سوار شوید !
و پرندگان
قطار را به آسمان بردند
(ص 170)
دلبستگی قزوه به این تلمیح تا بدان حد است که نسخه اش برای رفتن به سمت خدا نیز به این قضیه پیوند می خورد :
کاش زمین را آب می گرفت
نوح می آمد
انسان، پرنده می شد
و درخت، پلی به سمت خدا
البته، تلمیحات و استفاده از اسطوره های دیگر نیز در شعرهای قزوه ، زیباست و قابل ذکر گاه در یک روایت، از ستاره داوود و وهم صهیونیست ها می گوید :
ستاره شکسته داوود را چسبانده اند با سریش و گلوله
به خاک قدس
و می گویند آسمان اینجاست
(ص 149)
گاه نیز صداقت و عطوفت حضور دو شهید (خرازی و زین الدین ) را به تلمیح فرزندان یعقوب پیوند می زند.
این که گریه می خندد از تبار یعقوب است
آن دو غیرت نایاب ، یوسفند و بنیامین
(ص 131)
و گاه نیز دو پیامبر ستم کشیده از بنی اسراییل را به میانه شعرش می آورد تا ستمکاری صهیونیست ها را نشان دهد :
قدس خون یحیی در دل تشت است
قصه یوسف درون چاه
(ص 137)
گاهی نیز دلاوری های جبهه را به تاریخ ملی ایران و معاصرین پیوند می زند :
این بار دو قطار اندیمشک
میرزا کوچک جنگلی ست
با دکتر حشمت
و بچه های لشکر قدس
امروز هم با قطار اندیمشک
ستارخان و باقرخان
قشون تبریز و
بندر شرفخانه
و بچه های لشکر عاشورا
(ص 198)
با این همه، علیرضا قزوه شاعر است . شاعری که سعی کرده جغرافیای متنش ، جغرافیای مردمان ستمدیده و رنج کشیده باشد. شعرهای اخیرش و واکنش هایش به جنگ فلسطین به جنگ حزب الله لبنان و اسرائیل ، حمایتش از سید حسن نصرالله و ... ، همه و همه شخصیت او را به عنوان شاعری فراتر از جغرافیای انقلاب نشان می دهد .
شاید بایستی مطمئن باشیم انقلاب دارد فکر و ایده صادر می کند. آن هم نه توسط سیاستمداران و سیاست بازان ، بلکه به مدد همت هنرمندان و شاعران. قزوه این را خوب می داند :
حالا قطاری از سلام
در زیر خاک
و می رسد چه زود
به کربلا
به وادی السلام نجف
این قطار را
نه سازمان ملل می بیند
نه ماهواره ها
فقط او می بیند
و شاعران !
پی نویس :
1- حنجره ای برای همیشه ، محمدرضا خالصی، نشر ژیمند 1384، ص 90
نظر شما